درحال بارگذاری ....
به مد روز خوش آمدید.وارد یا عضو شوید کاربرگرامی شما اکنون در مسیر زیر قرار دارید : داستان کوتاه بهلول و مرد شیاد

داستان کوتاه بهلول و مرد شیاد

تاریخ ارسال پست:
سه شنبه 12 مرداد 1395
نویسنده:
سجاد
تعداد بازدید:
392

داستان کوتاه بهلول و مرد شیاد

آورده اند که بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود . شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت :

اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو میدهم . بهلول چون سکه های او را دید دانست که آنها از مس هستند و ارزشی ندارند به آن مرد گفت به یک شرط قبول می کنم : اگر سه مرتبه با صدای بلند مانند الاغ عر عر کنی !

شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود . بهلول به او گفت :  تو که با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلا می باشد ، من نمی فهمم که سکه های تو از مس است . آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود .

کلمات کلیدی

داستان کوتاه بهلول و مرد شیاد

شياد

دانلود داستان کوتاه بهلول و مرد شياد

دانلود اس ام اس داستان کوتاه بهلول و مرد شياد

دانلود کتاب داستان کوتاه بهلول و مرد شياد

دانلود کتاب موبايل داستان کوتاه بهلول و مرد شياد

دانلود کتاب هاي داستان کوتاه بهلول و مرد شياد

دانلود برنامه اس ام اس داستان کو

مطالب مرتبط
نظرات این مطلب
کد امنیتی رفرش